نیمه دوم زندگی یک زن

متن مرتبط با «اسراف» در سایت نیمه دوم زندگی یک زن نوشته شده است

اسراف نکنیم

  • صب رفتم نونوایی سنگکی . چن نفر به نوبت من بود . شاطر نونها رو از راه دور پرتاب میکرد روی میز مشبک فلزی . یدونه نون وقتی پرتاب شد شکست و دو تکه شد . اونی که نوبتش بود دو تیکه رو برداشت انداخت توی گونی ریزه نونها که زیر میز مشبک میبندن به پایه های میز تا سنگ و خورده نون توش جمع شه . اولش فک کردم نونه مشکلی داشته مثلا سوخته یا یچیز دیگه . از نفر جلوییم پرسیدم چرا برنداشت نونو . گفت لابد قابل خوردن نبوده . اونی که داشت نونهاشو جمع میکرد شنید . برگشت با حالت طلبکارانه‌ گفت سوخته نیس . ریز شده بود من نمیخاستمش . زیر لب گفتم فقط دو تیکه شده بود . یهو با پرخاش گفت من نمیخامش تو دوس داری بردار من پولشو میدم . خیلی ناراحت شدم . رفتم جلو نون رو از زیر میز برداشتم گذاشتم توی پلاستیکم و گفتم نمیخاد پول منو بدید . نونوا گفت خانوم نمیخاد ببری یدونه سالم بهت میدم . گفتم نه آقا من نونم میخرم ریز میکنم . یهو چن نفر که تو نوبت بودن به آقای مسرف غرغر کردن که چرا نون سالم رو انداخت دور . آقای اسرافکار هیچی نگفت و رفت سوار وانت پیکانش شد و گازداد رفت . تو راه برگشت یاد پدرم افتادم که همیشه سر سفره دورنونها رو که ما میکندیم رو جمع میکرد و میخورد و میگفت پدرجان به نون احترام بذارید وگرنه برکت از زندگیتون میره و این حساسیت شدید من از این رفتار شکل گرفته . خونه ما حتی نون های خشک آسیاب میشه و بعنوان پودر سوخاری توی کوکو و کتلت استفاده میشه . دیشب سر زمین بودم خیلی سرد بود . کاش مردم میدونستن برای بدست آوردن گندم چقدر زحمت کشیده میشه  + نوشته شده در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 14:46 توسط ماهی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها