نیمه دوم زندگی یک زن

متن مرتبط با «جهیزیه عروس» در سایت نیمه دوم زندگی یک زن نوشته شده است

عروسی

  • دراز کشیدم و داشتم اینستا چک میکردم . یه پیج دارم عکس وفیلم عروسی های قدیم رو میذاره . یهو خاطرات بچگی اومد بیادم . اشک از چشمام سرازیر شد . خونه پدریم خونه بزرگی بود . یه خونه سه بر نبش یه کوچه . سرتاسر خونه زیرزمین بود . زیرزمینمون پر بود از قابلمه های بزرگ و آبکشهای چوبی آویزون به دیوار و تک شعله های بزرگ . یه طرف دیوار کابینت بود پر از بشقابهای ملامین گل آبی و قاشق و لیوان . همه یه دست . یادمه زیر تمام ظرفهامون یه نقطه لاک قرمز زده بودیم . تمام همسایه ها عروسیای بچه هاشونو خونه ما میگرفتن . چون مراسما زن و مرد جدا بود زنونه رو خونه ما میگرفتن و مردونه رو خونه خودشون . مادرم قبل مراسم فرشها رو پشت و رو میکرد که اگه با کفش اومدن تو مهم نباشه . سبدهای قرمز سبزی خوردن . سماور بزرگ و کاسه لعابی پاسماوری و کلی استکان نعلبکی . قوری بزرگ گل سرخی که درش با رمان قرمز به دسته وصل شده بود . سفره های بزرگ چند متری با عکس بشقاب چلوکباب . جاسیگاریهای مستطیل شکل گل سرخی . همه و همه آماده پذیرایی از یه جشن بزرگ ، کنار گذاشته شده بودن . یه کارتن داشتیم توش پر از ریسه بود با کلی لامپ رنگی . کار وصل کردن ریسه ها با پدرم بود و معمولا تا چن روز بعد عروسی هم جمع نمیشد . خونمون یه تراس بزرگ داشت که چن تا فرش پهن میکردیم و کنار دیوار پشتی های بزرگ ترکمن میذاشتیم و زیر پشتی ها پتو تا کرده مینداختیم. این قسمت مخصوص بزرگترای فامیل عروس دوماد بود که حوصله سروصدا و بزن برقص جوونها رو نداشتن . خونمون یه پاسیو بزرگ داشت که توش یه گلدون بود که گیاه فیلتوس داشت . مادرم پرده های تور جلو پاسیو رو کنار میزد و یه میز چوبی میذاشت تا بتونن میوه ها رو بچینن روی میز . چایی و قند مهمونی هم هدیه مادر بود به اون ج, ...ادامه مطلب

  • روزهای پیش از عروسی

  • تقریبا دو هفته تا عروسی برادرم مونده و من هیچ کار شخصی ای نکردم. نه لباس برای خودم تهیه کردم و نه دخترک. هفته پیش که تهران بودم برای دخترک دنبال لباس گشتم. متاسفانه سایزش یجوریه که نه تو لباس بچه فروشی میشه براش خرید کرد نه تو لباس بزرگا . امروز برم پارچه فروشی پارچه بخرم و بدم بدوزن. پریشب یک جلسه کاری خونه عروس گذاشتیم و کل کارها رو یادداشت کردیم و تقسیم کار کردیم. کارتها شنبه حاضره. امروز هم تکلیف آرایشگاه و غذا و تشریفات تالار رو مشخص میکنم. بیچاره داماد. همه مخارجش به گردن خودشه. تازه هنوز شهرستان هزینه ها پایینه اینهمه باید پول بده. ایشالا به خوشی و آبرو بگذره.  خدا برای همه جوونا بسازه. ,روز قبل از عروسی,روزهای قبل از عروسی,روزهای قبل عروسی ...ادامه مطلب

  • جهیزیه

  • 26 آذر عروسی برادر کوچیکه است و من همش نگرانی کارهامون رو دارم. اون هفته که رفتیم تهران طلا و لباس عروس رو خریدیم . اما هنوز آینه شمعدون و میز تی وی و .....مونده. از دیشب پامو کردم تو یه کفش که لوازم خونتون رو بچینید و تا آخر ماه کم و کسری ها رو درست کنید. مادرعروس همش میگفت نه. اما زورم چربید . (آیکون یه خواهرشوهر چاق) مادره دختر اولشه و باورش نمیشه خیلی کار داریم و وقت کم داریم. اما برای من که تو روز عروسی خواهرم وقتی عروس تو آرایشگاه بود  پشت نیسان داشتم بوفه میبردم خونه عروس زمان خیلی کمه. امروز تو یه عملیات انتحاری لوازم خونه برادرم رو که همون اسباب و اثاثیه خونه پدریمه جابجا کردیم و دور ریختنیها رو دور ریختیم و تقریبا خونه رو خالی کردیم برای چیدن خونه عروس. یخچال و لباسشویی و ظرفشویی و گاز رو چیدیم و قرار شد فردا آشپزخونه رو نظافت کنن و لوازم رو تو کابینتها بذارن. خدا خودش میدونه چقدر خوشحالم. الهی به حق این غروب جمعه عاقبت همه جوونا بخیر شه. پ ن : تو یکی از روستاهای اطراف شهر یه امامزاده است و من برای ازدواج برادرم یه چادر نماز نذر این امامزاده کرده بودم. از معجزات دیگه زندگی من,جهیزیه عروس,جهیزیه,جهیزیه اسنوا,جهیزیه نوعروس,جهیزیه عروس 95,جهیزیه عروس لیست کامل,جهیزیه عروس اصفهانی,جهیزیه به انگلیسی,جهیزیه عروس 2016,جهیزیه شیک ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها