نیمه دوم زندگی یک زن

متن مرتبط با «دوباره مثل همیشه رساندیم آقا» در سایت نیمه دوم زندگی یک زن نوشته شده است

سخت مثل سنگ

  • حالا بعد اون همه مصیبت که به سرم اومده یا در حقیقت آوردن ، خواهرهمسر خورده زمین ، لگنش شکسته و همسر هم اصرار که برو بیمارستان برای رضای خدا . اولش که مقاومت کردم اما بالاخره برای رضایت همسر یه ماهیچه پختم و براش بردم . رفتن همانو گیر افتادن همان . تقریبا دو هفته س درگیر پرستاری هستم . چون بچه هاش تهرانن و هیشکی رو نداره و من در ضمن که ته دلم آشوبه فقط بنا به مسولیت پذیری دارم ازش نگهداری میکنم در صورتیکه اصلا ازین رفت و آمدها و زحمتها احساس خوبی بهم دست نمیده و روزبروز دارم فرسوده تر از لحاظ روحی و جسمی میشم . وقتی توی خونه ش هستم و با من حرف میزنه انگار یه سنگ هستم که فقط نگاهش میکنم و نه لبخند میزنم و نه اخم میکنم . یه بی تفاوتی خاص . دعا میکنم خدا همه مریضا رو شفا بده و منم ازین گرفتاری نجات بده . پ ن : میخاستم بنویسم خدا قلب منو آروم کنه اما دیدم قلبم انقدر شکستگی داره که دلش نمیخاد آروم بشه . + نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 16:54 توسط ماهی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دختر آقای وکیل

  • دختر وکیل مون امسال کنکور داشت . این آقای وکیل یه رفیق صمیمی شده برامون . گه گاهی گپی میزنیم و جویای احوال هم و خانواده میشیم . از عید که گفت دخترش بکش برای پزشکی داره میخونه شدیدا جویای حالش بودم . اما از دیروز که نتیجه کنکور اومده اصن روم نمیشه پیام بدم و از وضعیتش بپرسم . یه بمن چه بتو چه ی خاصی در من هست که اجازه نمیده رتبه شو سوال کنم. ولی از ته قلبم دعا میکنم رفیق ما رو خوشحال کرده باشه . بیصبرانه منتظر خبر قبولیشم .  + نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 17:38 توسط ماهی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مثل همیشه دو راهی

  • دخترک امروز خونه دوستشه. همسر سر زمین بالا سر دهقانهاست. گفته ناهار آبگوشت بذار به کارگرا هم بدیم.  در پی جابجایی تی وی یکی رو آوردم تلویزیون رو تنظیم کنه. همزمان ماهواره رو هم وصل کرد. البته دور از چشم دخترک. چون ما کانالهای استانی رو از دیش میگیریم متوجه نمیشه تا زمانی که سوتی ای داده نشه. یه فیوریت درست کردم از چند تا کانال موسیقی فقط. امیدوارم لو نره. وگرنه مجبورم همه رو از بیخ و بن قطع کنم . دلم موسیقی میخاد این روزا. الانم تو خلوت خودم دارم موسیقی گوش میدم و سبزی خوردن پاک میکنم. مادرهمسر با صدای زار زنگ زده و سراغ همسر و دخترک رو میگیره.از تنهایی شکایت میکنه و اینکه میخاد بره تنهایی حموم اما اینقدر حالش بده که میترسه یوقت زمین بخوره.  تو دلم میگم الان نه. تو رو خدا حال خوبمو نگیر. دارم زندگی رو تو تک تک ساقه های شاهی و تربچه لمس میکنم. دارم بوی لیمو عمانی آبگوشت رو میکشم تو سلولهام و ذخیرشون میکنم برای روزای سختی.  حرفاش تموم میشه. دلم میسوزه. گفتم دخترک نیست امروز یکم خلوت میکنیم و با همسر رو زمین سفره پهن میکنیم و گوشت کوبیده رو با نون خشک میخوریم . شاید یکم حسمون بهم تازه بشه,مثل همیشه دیدنت را دوست دارم,دوباره مثل همیشه خجالتم دادی,دوباره مثل همیشه رساندیم آقا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها