نیمه دوم زندگی یک زن

متن مرتبط با «زن شوهردار» در سایت نیمه دوم زندگی یک زن نوشته شده است

فرزندپروری

  • امسال دخترک در عرض یکماه سه تا مدرسه عوض کرد . اولین تغییرش بخاطر تغییر رشته ش شد و دومین تغییر مدرسه بخاطر همکلاسی ناباب . روزی که وسط آموزش پرورش فریاد کشیدم پرونده بچه منو بدید ببرم از رفتار تند خودم شرمنده بودم ولی امروز که آرامش به قلب و روح بچه م برگشته و چهره ی بچه گونه ش شاداب شده از فشاری که آوردم برای دومین تغییر خوشحالم . هر چی سعی میکردم اون همکلاسی ناباب رو ندید بگیرم و با ترحم بهش نگاه کنم بیشتر آزرده میشدم . ماجرا ازونجایی شروع شد که شب شهادت امام رضا که پای دیگ حلیم بودیم و همسر روسری سبز رنگ منو دور گردنش انداخته بود و اون روسری بوی دود گرفته بود و ناخواسته این روسری بدون شستشو توی کمد لباسم قرار گرفت و من مجبور شدم تمام لباسهای داخل کمد رو بشورم یهو جرقه ای در ذهنم ایجاد شد که دوست بد هم میتونه همونجوری روی افکار بچه من تاثیر بذاره و در حالیکه هنوز لباسها داخل ماشین لباسشویی بود من وسط اموزش پرورش درخواست پرونده ی بچه م رو میکردم .دیشب همسر برای دخترک بادوم و تنقلات دیگه و یسری قرصهای مکمل مث امگا و قرص اهن خرید تا در یک برنامه مدون به بچه بدم . صبح که داشتم بادومها رو پوست میکردم تا توی کیفش بذارم به هرکدوم از بادومها یک بسم الله گفتم و صلواتی نثار امام زمان . به امید اینکه غیر اثربخشی جسمی به روح فرزندم هم اعتقاداتی که خودم ازش نتیجه گرفتم القا کنم و بعد رفتن دخترک به پدرمادر خودم رحمت فرستادم که ما رو معتقد و وصل به یچیزایی تربیت کردن . هرچند خیلی سفت و سخت نه اما بازم از وصل نبودن و معلق بودن در برهوت زندگی ، بهتر .از خدا میخام کمکم کنه که همزمان با تعلیم بچه م و رسوندنش به یک جایگاه خداپسندانه بتونم در تربیت روح و ارتقای انسانیتش هم موفق بشم و از خودم, ...ادامه مطلب

  • من یک گوزنم

  • اون هفته مراسم چهلم پدرجان بود که الحمدلله با آبرو برگزار شد. بعد هم یکی دوروز با عروس و برادرم رفتیم تهران برای خرید طلا و انتخاب لباس عروس. بعد اون همه تنش روحی هیجان خوبی بود. دیدن عروس و دوماد که دست در دست هم جلوی من قدم میزدن و مغازه ها رو تماشا میکردن تلخی روزای بی مادری و بزرگ کردن یتیم ها رو تبدیل به یه طعم ملس میکرد . اون لحظه شادیم تبدیل به قطرات الماس شد و اومد پایین که از رو صندلی عقب ماشین برادرمو میدیدم که دست عروسشو گرفته بود و همراه با محمد علیزاده براش میخوند * میشه نگام کنی  راحت شه زندگیم   چشم برندار ازم   میپاشه زندگیم * تو تاریکی جاد, ...ادامه مطلب

  • زن

  • هوا داره خونک میشه. تو میوه فروشیا کم کم میوه های نوبر پاییزی دارن رونمایی میکنن. عجیب لذت میبرم ازین صدای فش فش باد. مخصوصا اگه شب قبلش بارون اومده باشه و باد بوی نم بارون رو برات به ارمغان بیاره. تو تخت دراز کشیدم. لب تابو از زیر تخت بیرون میکشم. دلم نمیخاد ازین حال بیرون بیام. دخترک دیشب رو خونه پدربزرگش مونده. منم از خدا خواسته . همسر هم صبح اول وقت پا شده رفته خونه پدرش. خدارو شکر بیدارم نکرده. البته خوابم خرگوشیه و متوجه حرکتش شدم. اما دلم نمیخاست چشمامو باز کنم. دلم یه تغییر اساسی میخاد. یه چیزی که بتونه به زندگیمون هیجان بده. اما نمیدونم چی؟ مطمئنم ک,زن,زنجبيل,زنود الست,زندگی,زن شوهردار,زندان زنان,زناشویی,زنقة ستات,زنبیل ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها