زن

هوا داره خونک میشه. تو میوه فروشیا کم کم میوه های نوبر پاییزی دارن رونمایی میکنن. عجیب لذت میبرم ازین صدای فش فش باد. مخصوصا اگه شب قبلش بارون اومده باشه و باد بوی نم بارون رو برات به ارمغان بیاره.

تو تخت دراز کشیدم. لب تابو از زیر تخت بیرون میکشم. دلم نمیخاد ازین حال بیرون بیام. دخترک دیشب رو خونه پدربزرگش مونده. منم از خدا خواسته . همسر هم صبح اول وقت پا شده رفته خونه پدرش. خدارو شکر بیدارم نکرده. البته خوابم خرگوشیه و متوجه حرکتش شدم. اما دلم نمیخاست چشمامو باز کنم.

دلم یه تغییر اساسی میخاد. یه چیزی که بتونه به زندگیمون هیجان بده. اما نمیدونم چی؟ مطمئنم که پیداش میکنم . شایدم خلقش کردم.

دیشب برام یه پیام اومده بود. در رابطه با زنانی که در پوسته زنانگی خود فرو رفته اند و ناز و کرشمه دارند و همسرانی که با آغوش باز به این زنان اطمینان میدهند که همیشه در کنارشان هستند و دسته دوم زنانی که یادشان رفته جنسیتشان را . زنانیکه با صدای زنگ ساعت بیدار میشوند یا در ایستگاه تاکسی و اتوبوس منتظرند یا پشت رل به کارهای روزمره میرسند. از دید زن دسته دوم مرد فقط یه همکارست یا یه دوست مثل همه دوستان .بدون توجه به جنسیت. دسته دوم شبها خود را در آغوش میگیرند و امید فردایی دوباره را به خود میدهند.

شما جزو کدوم دسته زنها هستید؟ زنهای شما جزو کدوم دسته زنا هستن؟

من جزو کدوم دسته ام؟ راهی برای تعادل هست ؟

نیمه دوم زندگی یک زن...