کِرِم

ساخت وبلاگ
تو ماشین کنار دستم نشسته. گاهگاهی صدای موزیکو  زیاد میکنه. بهش یاداوری میکنم که صداشو کم کن . همه دارن نیگا میکنن. بزور صداشو کم میکنه. 

دستشو میذاره رو دکمه ی بالابر شیشه. شیشه بالا پایین میشه. بهش تذکر میدم نکن. این دفعه با تحکم باهاش حرف میزنم.

قشنگ معلومه بی حوصله و کلافه است. خیابونا اینقدر شلوغه که لااقل چارتا چراغ قرمز طول میکشه برای رد شدن از یه چارراه. 

این ترافیک سنگین که ما اصلا بهش عادت نداریم رو عابرین پیاده درست کردن. کاش میشد عابر پیاده رو جریمه کرد تا یادش بمونه وقتی چراغ سبزه نباید از خیابون رد شه.

بچه های کار میان میچسبن به ماشینا و هی التماس میکنن یدونه دستمال کاغذی بخر یا بده کفشتو واکس بزنم. دخترک نگاهش به دختر ژولیده ی کار که تقریبا هم سن خودشه قفل میشه. 

سعی میکنم حواسشو پرت کنم. میشه سی دی رو عوض کنی؟ اما درخواستم بی جواب میمونه. معلومه اصلا نشنفته. 

دختر ژولیده مستقیم میاد کنار شیشه دخترک. بدون حرف فقط به هم نگاه میکنن.

دخترک امروز گیساشو دوتا بافته و دوتا روبان قرمز زده بهشون. شال قرمزش همرنگ روبان های موهاشه. جدیدا یکم رژلب میزنه. البته منم خودمو میزنم به اون راه یعنی نمیفهمم. 

دختر ژولیده دستشو میاره به سمت موهای دخترک و شروع میکنه با روبان گیساش بازی کردن. کلافه میشم. دلم میخاد راه باز شه و زودتر ازینجا دور شم. 

اما یبار دیگه چراغ سبز شده و من هنوز به چهارراه نرسیدم. دوباره قرمز میشه. 

لعنت به این شانس. دخترک دستای زبر دختر ژولیده رو لمس میکنه. برمیگرده و از تو کیف کوچیک قرمزش که رو صندلی عقبه ماشینه کرم رو در میاره . 

هاج و واج به این صحنه نگاه میکنم. ماشین کناری هم داره نگاه میکنه. 

یاد اون روزی میفتم که دخترک رو فرستادم تو داروخانه تا یه بسته قرص بخره. پیامک بانک که اومد دیدم مبلغ زیادی از کارت کم شد. فک کردم اشتباه کارت کشیده. اما وقتی اومد دیدم یه تیوپ کرم دستشه. گفتم اینو چند خریدی؟ گفت خارجیه. واسه دستام خریدم. دلم نیومد دعواش کنم. کرم رو گرفتم و بو کردم. بوی خیلی خوبی میداد . گفتم این خیلی گرونه. ازش مراقبت کن گمش نکنی. هر روز صب دخترک بوی همون کرم رو میداد و اگه میفهمید یکم ازش استفاده کردی غرغر میکرد و قایمش میکرد. 

فک کردم میخاد کرم رو بزنه به دست دختر ژولیده. اما با کمال تعجب دیدم تیوپش رو داد بهش. هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد. فقط نگاه بود و نگاه. با اینکه دخترک اینقدر اون کرم رو دوس داشت اما اونو داد به دختر ژولیده. 

بدون اعتراض هنوز داشتم نگاه میکردم و تو دلم خوشحال بودم که دخترک قلب مهربونی داره .چراغ سبز شد و من مجبور شدم راه بیفتم. تو آینه به عقب نگاه کردم. دختر ژولیده بدون توجه به بوق ممتد ماشینا وسط خیابون داشت به دستاش کرم میزد. 

امروز باید برم داروخانه و قبل اومدن دخترک براش اون کرم رو بخرم . حالا دیگه قلب دخترک هم مثل دستاش نرمه و بوی خوب کرم میده. 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت: 13:22