بازپرس

ساخت وبلاگ

بنا به مسائل شغلی امروز از دفتر دادسرا زنگ زدن که حکم جلبمو دارن . باید بعنوان مطلع میرفتم که چون ابلاغیه ای برام نیومده بود نرفته بودم در نتیجه حکم جلبم صادر شده بود . 

از یطرف این اتفاقها در کارم یه مساله عادیه و موضوع دوم اینکه خودم حقوقی ام و از پس خودم برمیام . پس با حالت عادی اعلام کردم که تا نیم ساعت دیگه با دفتر دستکم میام و ماشین نیرو انتظامی رو نفرستین . 

سریع مدارکی که لازم داشتمو جمع و جور کردم از روشون کپی گرفتم و با یه فرغون دفتر راهی دادسرا شدم . همزمان به خواهرمم که کارمنده زنگ زدم و گفتم فیش حقوقیشو رو دست بذاره اگه خدای ناکرده مشکلی پیش اومد آمادگی داشته باشه . 

راهی دفتر بازپرس شدم . برخلاف تصورم که فک میکردم یه آقای چاق و سن بالا اونجا نشسته باشه یایه  جوونک بسیار خوش صورت و البته کم سن و سال  روبرو شدم که فک کنم 40کیلو بیشتر وزنش نبود . توضیحات لازم رو دادم و اسنادو نشون دادم . در آخر هم صورتجلسه رو امضا کردم . یکم شیطنتم گل کرده بود و وسط حرفام خوشمزگی میکردم . بازپرس محترم سعی میکرد از زیر نگاهم در بره و میدیدم که سرخ و سفید میشه . نیمه دوم زندگی یک زن...

ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 12:35