لاشخور

ساخت وبلاگ

دخترک یه دوست داره که یکی دوسال از خودش بزرگتره . اما چون دختر خوبی بود بهش اجازه میدادم گاهی خونه ما بیاد و البته اینکه دخترک اجازه نداره اصن جایی بره . 

تنها چیزی که در این رابطه منو ناراحت میکرد موضوع هزینه کردنهای یطرفه ما بود . هر وقت با هم بیرون میرفتن دوست دخترک گرونترین چیزها رو سفارش میداد و با اینکه قبل رفتن به در بگو دیوار گوش کنه به دخترک سفارش میکردم در محدوده و چهارچوب خرج کن . اما دوست دخترک بی محابا انتخابش گرونترینها بود . 

سال گذشته برنامه ای برای رفتن کیش ریختیم و از قضا دوست دخترک اینجا بود . از من خواست که اجازشو از پدرش بگیرم تا بتونه اونم با ما بیاد . برای اونم بلیط تور گرفتیم که هر چی منتظر شدم لااقل هزینه ی تور که نفری ۲ملیون و خورده ای بود رو بده . اما نه تنها بروی خودش نیاورد بلکه اونجا هم برای شام و ناهار که برعهده ی تور نبود و حتی غواصی و پاراگلایدر و تفریحات دیگه هم خدا تومن هزینه شو دادیم . بعد از برگشت هم بروی خودش نیاورد و اینم مالیده شد . به دخترک گفتم یواش یواش برخوردشو کمتر کنه چون کم کم داشت حس لاشخوری بهم دست میداد و احساس میکردم مورد سواستفاده قرار گرفتیم . 

پریروز که من و همسر جاده بودیم پدر دوست دخترک تماس گرفت و ما رو برای تولد پسرش به صرف شام دعوت کرد . همون اول به بهانه امتحانات دخترک دعوتشو رد کردم اما همسر سریع گوشی رو از من گرفت و با خوشحالی قول داد که میریم . من با تعجب بهش نگاه کردم و همسر با خنده گفت چرا نریم ؟ 

امشب هرسه تایی اماده شدیم و به باغی که دعوتمون کرده بودن رفتیم . وسط باغ میز چیده بودن و ارکست و بزن برقص. از ۸ شب دعوت بودیم . تا ۱۱ منتظر موندیم اما دریغ از یه لیوان شربت یا یه پارچ اب . حالا بستنی و شیرینی و چای توی سرمون بخوره . داشتم فکر میکردم توی خونه هم که تولد میگیریم چن جور شکلات و تنقلات اماده میکنیم تا با پذیرایی خوب ، خیلی به همه خوش بگذره . اما دریغ از دو تا دونه خیار . همسر که از سروصدا و شلوغی و یکم بی بندوباری کلافه شده بود بلند شد و گفت بریم . سراغ میزبان رفتیم و گفتیم دخترک امتحان داره و ما رفع زحمت میکنیم . جالب اینجا بود میزبان هیچ اصراری برای موندنمون نکرد و خوشامد گفت . تمام ناراحتی من ازونجا شروع شد که کارت هدیه سنگینی گرفته بودم و اونو دادم بهشون و شام نخورده و پذیرایی نشده اومدیم بیرون . برای منی که همیشه صرفه جویی میکنم و سعی میکنم از هزینه های اضافی و بیخود چشم بپوشم این کار احمقانه خودم باعث خشم شدیدم شده . به همین دلیل با عصبانیت پیشنهاد همسر برای خوردن شام بیرون رو رد کردم و اومدم خونه املت درست کردم . 

و باز هم این خانواده ما رو به شکلی دیگه تیغ زدن . 

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 1:1 توسط ماهی  | 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 102 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 12:48