بی اخلاق

ساخت وبلاگ

هر سال زمستونا گندم و جو میکاریم و تابستون ذرت . موقع برداشت ، گندم رو باید به خود دولت بفروشیم . جو رو به دامدار . بعد درو کردن گندم و جو ، زمین رو به گوسفنددارها اجاره میدیم تا گوسفندشون رو اونجا بچرونن . در منطقه ما به این زمین میگن سفالی . با اینکار گوسفندها ساقه باقی مانده کشت و دونه هایی که توی زمین ریخته رو میخورن . اجاره دادن سفالی خودش یه درآمده برای کشاورز . امسال هم به عادت هرسال چن نفر برای اجاره سفالی اومدن و همسر صبر کرد ببینه کی پیشنهاد بالاتر میده . دیشب یه آقایی اومد و درخواست داد فلان قسمت زمین رو به من بدین و پیشنهاد قیمت خیلی پایینی داد . همسر تلفنی رد کرد . چون پیشنهاد خیلی بالاتر داشتیم . در همون حال اون آقا گفت اگه به من ندید منم همشو آتیش میزنم و با این تهدید همسر رو عصبانی کرد . هر چی من به همسر گفتم بریم کلانتری اعلام کنیم همسر گفت نترس . سگی که پارس میکنه نمیگیره . از دیشب توی فکرم از کی اینقدر پررو و بی حیا شدیم ؟ چرا حلال و حروم از زندگیامون رفته ؟ چرا اینقدر بی رحم شدیم ؟

دلم موندن در این روزگار بی اخلاق رو نمیخاد

+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 13:3 توسط ماهی  | 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 107 تاريخ : شنبه 29 مرداد 1401 ساعت: 14:02