اخبار روز

ساخت وبلاگ
داشتم واستون پست قبل رو تایپ میکردم یهو صدای در اومد و متعاقبا صدای همسر که خانوم بیا این گوشتها رو از تو راه پله بردار   بسته بندی کن و برای فلانی و فلانی هم بذار. گفتم بیا بالا خودت بگو برا هر کی چقد بذارم. گفت کار دارم. هر جور صلاح میدونی عمل کن. 

تو این لحظه من پست رو تایید کرده بودم. وگرنه میخاستم به عنوان پی نوشت شادیمو ابراز کنم که ناراحتی سال قبل تو ذهنش مونده و بدون گفته من همشو آورده خونه تا هر جور که خودمون صلاح میدونیم تقسیم کنیم

همسر رفت و من دو تا پلاستیک بزرگ پر از گوشت ریز شده حدودا پانزده کیلو رو از پایین آوردم و ریختم تو سینی تا برای دهقانها و کارمندامون بسته بندی کنم یهو تلفن زنگ خورد. مادرشوهرم گفت من گوشتتون رو پخش کردم . بیا یکم برا خودتون ببر. 

با تعجب گفتم به کیا دادین؟ گفت خاله فلان و دایی فلان و .....خلاصه فک و فامیلای خودش. گفتم پس این گوشتا که همسر آورده چیه؟ گفت کدوما؟ 

از ترسم حرفو عوض کردم و تلفن رو تموم کردم. فورا زنگ زدم به کارمندم و ازش پرسیدم. گفت گوشت از قصابی خریدن. 

حالم داشت بهم میخورد. همسر از ترس مادرش جرات نکرده حتی برا کارمنداش و دهقاناش گوشت بگیره چه برسه به من. واسه همین رفته خریده. 

همه کاراش همینطور بی برنامست. حالا چون خودش نگفته جرات نمیکنم به رو بیارم. اون وقت میگه بچه ها برا تو خبر میارن. 

تا آخر امشب خونه ما هزار تا اتفاق غیر منتظره خواهد افتاد. گوش بزنگ باشید

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : اخبار روز,اخبار روز دنیا,اخبار روز سوریه,اخبار روز افغانستان,اخبار روز ترکیه,اخبار روز ايران و جهان,اخبار روز تهران,اخبار روزانه,اخبار روز خودرو, نویسنده : animehdovomd بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 10:13