دیابت

ساخت وبلاگ

زمانی که دخترک خیلی کوچولو بود هر وقت مادربزرگش میومد پیشمون به رسم همه مامان بزرگا براش شکلات میاورد . بارها دیده بودم که مسجد یا حتی پارک میریم آدما به نشونه ی محبت بهش شکلات میدادن . تا یه روز که رفته بودیم یه مراسمی یه خانم میانسالی کنارمون نشسته بود . یه خانوم مسن از توی کیفش چن تا شکلات دراورد و داد به دخترک . خانم میانسال آروم در گوشم گفت طبع بچه رو به طعم شیرین عادت نده و به دیگران اجازه نده به بچه ت شکلات و شیرینی بدن . آیا در خانوادتون دیابتی ندارین ؟ گفتم چرا هم پدرم و هم پدرشوهرم . گفت این بچه ژنتیکن در معرض دیابته از الان کمک کن شیرینی خور نشه . گفتم مردم به بچه محبت دارن و بهش شکلات میدن بگم نه ناراحت میشن . گفت توی کیفت مغز بادوم و پسته اینا داشته باش اگه کسی خواست به بچه ت شکلات بده یواشکی بهشون مغز بده که بدن به بچه و شکلات رو ندن جوریکه بچه متوجه نشه .

نصیحتش خوب بود و به دلم نشست و ازون به بعد دیگه نه خودم برای بچه شیرینیجات خریدم و نه اجازه دادم کسی به دخترک خوراکی طعم شیرین بده . الحمدلله که خیلی هم شیرینی خور نیست الان و اشتیاقی نشون نمیده .

در مورد خوردن نوشابه هم یبار در تی وی یه برنامه علمی دیده بود که اجسام مختلف مث میخ ، استخوان و .... رو در نوشابه گذاشته بودن و مشخص میکردن چطور تخریب ایجاد میکنه . از همونجا دیگه نوشابه نخورد و الانم که رستوران میریم آب یا دوغ سفارش میکنه .

اون خانوم باعث شد من یچیزی یاد بگیرم . الهی هرجا هست خدا حفظش کنه . چن وقته آزمایش قند همسر عدد ۱۳۰ نشون میده و این یعنی هشدار . دارم روی برنامه غذایی خونه یه تحولاتی ایجاد میکنم . برنج و نون کمتر و پروتیین و سبزیجات بیشتر . امیدوارم با رژیم و ورزش بتونم این بیماری که هردومون هم ژنشو داریم رو کنترل کنم . برای همسرم ناراحتم . شمام برامون دعا کنید .

+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 18:1 توسط ماهی  | 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:47