تنهایی

ساخت وبلاگ

دخترک رو فرستادم تهران ولی خودمون نرفتیم شمال .

دیروز بارندگی بود و ما قبلش باید کود میپاشیدیم که بارندگی باعث بشه به خورد زمین بره .

یکی دوروزه من و همسر در تنهایی خودمون تونستیم یه حرفایی که مراعات شده بود و تو دلمون مونده بود رو با هم زدیم و به قول قدیمیا از هم در رفتیم .

امروز خواهرم پیام داد که میخواد بچشو با سمند بفرسته پیش ما . اما جوابشو ندادم و عملا گفتم که حوصله ندارم . دوروز بچه خودمو دور کردم تا مغزمون آروم شه و مجردی کنیم باز اون میخاد بچشو بندازه سر من نیمه دوم زندگی یک زن...

ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 113 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 18:47