خستگی

ساخت وبلاگ
همسر اینقده درگیر خانوادشه که اصلا از ما یادش رفته. این روزا یا بیرونه یا وقتی تو خونه است تموم وقت داره با تلفن با خواهر برادرش حرف میزنه. امروز در پی یک جمله من که یاداوری کردم ما هم هستیم رفتار تند از خودش نشون داد. البته بماند که ناراحتیش از موضوع دیگه ای بود. از من خواست عصر به ملاقات خانواده ای بریم که دو سه تا معلول داره و بعد از گرفتن جواب منفی از من ناراحت شد. 

این روزها اینقدر خسته روح و جسم هستم که توانی برای مشاهده ناراحتیها رو ندارم و برای منی که در آستانه افسردگی قرار دارم و با خودم مبارزه میکنم تا از پا نیفتم قرار گرفتن تو موقعیتهای ناراحت کننده مثل سمه. 

البته معنیش این نیست که دنبال شادی میگردم . من فقط دارم تلاش میکنم زمین نخورم. ازینکه همسر منو نمیفهمه خیلی متاسفم.البته نظر اون اینه که منم اونو نمیفهمم و اون الان نیاز به پشتیبانی داره و من پشتشو خالی کردم. در حالیکه من خودم نیازمند توجه بیشتر اونم. 

دلم میخاد از این شهر دور شم. برم جایی که هیچ کس منو نشناسه. حتی اگه تو تنهایی بمیرم. فقط خسته ام

پ ن: دخترک مدرسه شاهد درس میخونه. اگه بدونم سهمیه ام تو شهر دیگه حفظ میشه و میتونم تو مدرسه شاهد ثبت نامش کنم همین فردا تو شهر مجاور که فقط 60 کیلومتر تا اینجا راهه دنبال خونه میگردم. این تصمیم جدیه

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : خستگی,خستگیا سیاوش,خستگی مزمن,خستگیا,خستگی چشم,خستگیات چند گل من,خستگی روحی,خستگیها قمیشی,خستگی بعد از انزال,خستگی مفرط, نویسنده : animehdovomd بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 12:30