مشکلات پدرجان (قسمت دوم)

ساخت وبلاگ
نقش این روزای من در ظاهر یه گوش شنواست و یه دوست . اما نقش بزرگتری که به گردنمه اینه که افسار همسر رو بکشم و خود این کار یه انرژی بزرگ میگیره که خوشبختانه چون همسر به اعتقادات پایبنده منم از همین ابزار جهت آروم نگه داشتن همسر و ازون مهمتر اوضاع استفاده میکنم.

اینو بگم که خود همسر یه پا مدعیه و ازونجا که شاهد کافی برای اثبات ادعاش داره که به حق هم هستند دائما میخاد بهشون حمله کنه و به قول خودش حق و حقوقشو بگیره.

محوطه دامداری یه زمین 2800 متریه که باید به سه قسمت تقسیم بشه و یک قسمت اون مال پدرجانه . یادتونه پدرجان رییس بانکشو تو بیمارستان آورد تا پولهای تو بانکشو به همسرم منتقل کنه؟ همون موقع به اون آقا در حضور پرستار و یکی از کارمندای دیگه بانک و کارمند خودمون و من به رییس بانک گفت : این پسر امین منه و بعد من فتوا دهنده در مورد کارام اینه . دامداری من متعلق به این پسرمه که بعد مرگم پرچم اونجا رو برافراشته نگه داره . ازش خواست عصر یه کاغذ بیاره و اینا رو بگه و اون آقا بنویسه که اگه یادتون باشه سه بار رییس بانک رو کشوند اونجا اما هر بار انجامش نداد.

از طرفی کارگر دامداری هم یه لنگه پا ایستاده که حاجی سفارش کرده اینجا مال پسر کوچیکمه (همسر) و هیچ کس جز اون حق نداره اینجا بیاد. تو این چهار پنج سال اخیر هم تموم کارای رتق و فتق امور دامداری دست ما بوده . از خرید خوراک دام تا بیماری و زایمان گاوها و هربار گوساله ای بدنیا میومد پدرجان به من تبریک میگفت که به گله اتون یه گاو اضافه شد.

ملک این دامداری تو خیابون انتهایی شهر قرار داره و همین الان تو طرح جامع شهر تجاری محسوب میشه.

همسر هی میگه با شهادت شهود میشه اثبات کرد که این دامداری مال ماست. اما نظر من دقیقا عکسه. پدرجان اهل علم بود و شعار خوبی داشت که در مورد هرچیزی حرف میزنید اونو کتبا بنویسید. من میگم چرا پدرجان اینو ننوشت. من به نیت قلبی پدرجان درمورد دامداری آگاهم . بارها اینو به خودم تکرار کرده بود که اینجا مال شماست. اینم میدونم با شهادت چهارتا شاهد از جمله اون رییس بانک و کارمندش و اون پرستار و کارگر دامداری و حتی خودم ما میتونیم اینجا رو بگیریم. ولی ترس از دعوا و درگیری اینقده زیاده که گاهی فکر میکنم خون همسر رو میریزن.

حالا کار این روزای من این شده که همسر رو به سکوت دعوت کنم و ازش بخام به گنج قناعت اکتفا کنه و وعده آن روز سخت رو بهش بدم که تو اون دنیا از خدا طلب کنه و با پهن کردن سجاده برای نماز اول وقت و فرستادنش به مسجد و دعوت به دائم الوضو بودن از خدا یاری میگیرم.

تو امانت داری همسرم تردید ندارم اگه بخام توصیفش کنم به صفت راستگویی و امانت داری سرش قسم میخورم. اما گذشت از یه حق برای همین آدم کار سختیه و نگه داشتنن این آدم ازون سختتر.

این دومین مشکل این روزای منه که احتیاج به یه انرژی اتمی داره که فقط از یه آدم مثل من برمیاد.

از خدا برا خودم توان و در کنارش صبر میخام که بتونم این روزا رو بگذرونم.

 

 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 6:48