یاد پدرجان بخیر

ساخت وبلاگ
با اینکه زنا از جک و جونور مخصوصا سوسک خیلی میترسن اما من تو این مورد خیلی ترس ندارم. فقط یک مورد استثنا وجود داره که اونم مارمولکه که اگه جایی ببینم مطمئنم غش میکنم.

یه دوست دارم که یه شناگر حرفه ایه آبهای آزاده و من همیشه بهش میگم نمیترسی یه جونوری بیاد به پات گیر کنه ؟ غش میکنه از خنده و میگه همشونو میخورم. چند سال پیش با همین دوستم میرفتیم تپه های اطراف شهر و پیاده روی میکردیم. یه روز دو تا مار دیدیم که بهم مثل طناب میپیچیدن .(وووووووووووووویییییییی) من از ترس زبونم بند اومده بود. اما دوستم یه چوب برداشته بود و میخاست اینا رو از هم جدا کنه. تازه منم صدا میزد که بیا ببین. اما همین خانوم شجاع یبار سوسک دید چنان جیغهایی میکشید که خود سوسک زهره اش ترکید.

تو این یکی دوسال که پامون به زمین کشاورزی و کار تو زمین کشاورزی باز شد یکم ترسم ریخت. البته همیشه با کفش بسته میریم سرزمین . چون موقع آبیاری جک و جونورا مخصوصا موش و مارها میان بیرون . اولا یکم میترسیدم و هی زبر پامو نگاه میکردم. اما گندم و جوها که بلند میشن وقتی از وسطشون راه میری دیگه زیر پات دیده نمیشه. فقط راهش اینه که بهش فکر نکنی.

تو اطاق دامداری مارمولک بود. منم زهره ام میترکه با دیدنش. پدرجان میگفت نگاه کن چقدر خوشگله ؟ و من دستمو جلو چشمم میگرفتم و از جام تکون نمیخوردم. پدرجان هم میخندید و میگفت : مارمالک بیا عروس منو بخور(مارمالک =مارمولک) منم میکوبیدم رو پاش و جیغ میزدم که الانه که غش کنم و اونم میگفت جز از خدا از هیچ چیز نترس.

بدبختی این بود که فقط رو دیوار بود و پایین هم نمیومد تا بتونم بکشمش .( بدم بکشنش) وقتی دیدم ازین مارمولک گریزی نیست سعی کردم باهاش کنار بیام. شاید باورتون نشه اما هربار پدرجان صداش میزد که بیاد منو بخوره واقعا بیرون میومد و رو دیوار مینشست.

ماهها گذشت و اون مارمولک هیچ وقت پایین نیومد تا منو بخوره . هنوز از مارمولک میترسم با اینکه میدونم جز از خدا از هیچ چیز نباید بترسم.

 

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 171 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 12:51