راز

ساخت وبلاگ
تو چند روز گذشته اتفاقی افتاد که باعث شکستنم شد. راستش نمیخاستم این موضوعو بنویسم . اما فشار زیادی  داره به روحم میاره .

تو چند تا پوشه ای که تو کتابخونه دامداری بود و هیچ وقت توشونو نگاه نکرده بودم وصیت نامه ای هرچند نیمه کاره و بدون امضا و تاریخ پیدا کردم . وصیت نامه رو یه تیکه مقوا نوشته شده و معلوم بوده پیش نویسه . آخرین جمله اش هم نیمه کاره است و معلومه بازم ادامه داشته. امضا نداره ولی به خط پدرجانه . حدس میزنم تاریخش واسه سال 82 باشه. تو همون سال آخرین حج واجبش رو رفته. ازونجا که تمام مدارک سال 80 تا 82 تو این پوشه است حدس میزنم واسه اون تاریخه. پوشه قبلی مربوط به مدارک و اسناد پدرشه. همونی که گفتم سواد نداشته اما همیشه یه آخوند همراه داشته تا تو کاسبیش براش مکاسب بگه و خمس و زکاتشو بده. وصیتنامه پدربزرگ همسر یه وصیت جامعه و تو دفترخونه به سال 1330 نوشته شده. با اینکه بیش از 1/3 مالشو نمیتونسته وصیت کنه اما وضعیت همه اموالش رو بالمناصفه معین کرده و حتی برای آینده زنش و بچه صغیرش و حتی لوازم خونش تعیین تکلیف کرده و در آخر هم گفته اگه بخاطر مال با هم بی احترامی کنن به نفرین جدش دچار شن.

تو همون اوضاع که داشتم اینا رو میخوندم به پدرجان ته دلم گفتم که ازین پدر پسری چون تو بعید بوده. تو پوشه بعدی اون وصیتنامه رو پیدا کردم . اینقدر گریه کردم و زار زدم که تو مرگش اینقدر گریه نکرده بودم.

تو پست بعدی متن این وصیتنامه رو مینویسم و اینکه تموم اعصاب خوردی این روزام واسه چیه.

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : رازیانه,رازها و نیازها,راز بقا,راز,رازی,راز موفقیت,رازگاه,رازک,راز چت,رازقي, نویسنده : animehdovomd بازدید : 126 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:58