15-20 روز اول فروردین که تعطیلی بود و بعدم مردم پولاشون ته کشیده بود و کسی قصد خرید نداشت. اولین معامله ای بود که با این طرف میکردم واسه همین دلم نمیخاست چکم برگشت بخوره و اعتبارم پیشش خراب شه.
روز 29 فروردین ته چکمو نگاه کردم و دیدم چهار روز وقت دارم که مطمئنن این پول تا چهار روز دیگه جور نمیشد. هی به خودم غر زدم که این چه کاری بود که کردی و برا اوایل برج چک دادی. روز اول اردیبهشت دل زدم به دریا و گفتم به طرف زنگ بزنم و عین واقعیت جریان رو بگم تا اگه چکمو خوابونده به حسابش بگیره لااقل برگشت نخوره. این بهتر بود ازینکه فرداش چک برگشت میخورد و طرف بهم زنگ میزد.
با هزار سلام صلوات زنگ زدم به موبایل طرف . گفت در دسترس نمیباشد. چند بار گرفتم بازم جواب نداد. شماره دفتر طرف رو گرفتم. گفت حاجی رفته مسافرت و چکها تو گاوصندوقشه و تا 25 هم بر نمیگرده.
اون لحظه نمیدونستم ازخوشحالی چیکار کنم؟ فقط یادمه گفتم خوش بگذره به حاجی و قطع کردم و همونجا پشت میز دفترم سرم رو به نشانه سجده رو میز گذاشتم در حالیکه قطرات اشک از چشمام میچکید. شما به این اتفاقات معجزه نمیگید؟
نیمه دوم زندگی یک زن...برچسب : معجزة 2016,معجزة 2014,معجزة 2013,معجزة 2015,معجزة 2012,معجزة 20,معجزه 2014 الامام الحسين,معجزة 2011,معجزة 2008,معجزة 20015, نویسنده : animehdovomd بازدید : 108