هرچند برادرای همسر همه رو زمینای پدرشون کار میکردن و همیشه یه دسته بیل بیرون زده از شیشه عقب ماشینای گلی و مدل بالاشون داشتن . اما پسر نازپرورده و ته تغاری این خانواده که به قول خودش از دبیرستان کاسبی میکرده قسمت من شد که تا چند سال پیش دستاش فقط خودکارو واسه نوشتن قولنامه و چک لمس کرده بوده.
یادمه از بچگی هر وقت بارون یا برف میومد از پدرم میپرسیدم این بارون یا برف برای کشاورزا خوبه یا نه؟ اگه پدر تایید میکرد خوشحال میشدم و اگه میگفت نه و باعث ضرر و زیانشونه غمگین میشدم. با این اوصاف حتی در مخیله ام هم نمیگنجید که یه زمانی قسمتی از روزی زندگیم از کشاورزی در بیاد.
یکی از هزینه های بالای یه کشاورز هزینه تراکتوره. تراکتور هم شخم میزنه هم دیسک میزنه برای نرم کردن خاک . هم بذر میپاشه و چند تا کار دیگه که با بستن ابزارالات مختلف به پشت تراکتور انجام میشه.
چند روزه تو فکرم افتاده برم دنبال خرید یه تراکتور . جهاد برای اینکار وام میده . پیش خودم گفتم یه راننده پیدا میکنم و خودم به کارش نظارت میکنم .اینجوری هم کلی از هزینه های خودمون پایین میاد و هم یه خانواده دیگه نون میخورن. برای وقتایی که خودمون هم کار نداریم رو زمینای دیگه کار کنه و قسطشو از کار خودش در بیاره. این برنامه هفته آینده منه.
اگه خیر و صلاح هست توش ان شاالله انجام شه.
نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:18 توسط ماهی|
نیمه دوم زندگی یک زن...برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 138