کم آوردم

ساخت وبلاگ
تیم پرستاریمون که شامل همسر دو تا از پرسنل و من میشه روز بروز داره فرسوده تر میشه. اول از همه من از پا درومدم. شایدم حرف و حدیث این کار و حواشی زودتر منو از پا انداخت. یکی از پرسنل که فروشنده مون تو شهر مجاوره دیروز سخت مریض شد و اون یکی هم که دیشب شیفتش بود خوابش برده و همسر انداختش بیرون. تنها کسی که داره با تمام قوا مقاومت میکنه همسره که کار و زندگیشو ول کرده و من میدونم که از درون داره خالی میشه و بزودی از درون میپاشه.

همیشه همسر به خانواده پرجمعیتش افتخار میکرد. اما من از ازدواج با خانواده پرجمعیت سخت پشیمونم و اگه یروز بخام دخترمو شوهر بدم اصلا با خانواده پرجمعیت وصلت نمیکنم. تو این ده یازده سال جز دردسر ازین خانواده چیزی ندیدم. مهمونیای شلوغ و پر کار اولیش بود که کاشکی به این ختم میشد. عقاید و نظرات متفاوت مشکل بعدی بود. سومیش هم مشکلات هر کدوم به تنهایی بود که با ناراحتی شخصی هرکدوم باز خود به خود بقیه اعضا درگیر میشدن. مگه میشه بی تفاوت بود. 

من تا حالا مزیتی ندیدم. مگه غیر اینه که امروز باید این جمعیت کمک هم باشن تا سنگینی کار رو دوش یکی نباشه؟ پس کو؟

عصبانیتم دیشب وقتی شد که همسر دیشب زنگ زد غیر آبمیوه برای پدرجان یکم غذا بفرست. گفتم مگه بیمارستان غذا نداد؟گفت چرا  اما فلانی غذاشو خورد. 

نمیدونم اینا دیگه چه قومین؟ پر مدعا و بی مسولیت. توشون همسر مسولیت پذیرتره که اونم ازونور بوم افتاده. تو این چند وقت نه تنها کمکی نداشتن بلکه با حرفهاشون باعث دلشکستگی شدن.

ازینکه تو این روزای سخت پشت همسرمو خالی کردم از دست خودم دلگیرم. اما خدا خودش میدونه که کم آوردم. کمردرد و زانو درد شدید داره نابودم میکنه. تو این یه ماه 5 کیلو وزنم زیاد شده. دستم تموم وقت خواب میره و سرانگشتام بی حس شدن. از دخترک غافل شدم و نمیدونم داره چیکار میکنه؟ بقیه چیزا هم مثل مغازه و فروش آخر فصل و اینا به امید خدا رها شده. 

نمیدونم چی بگم؟ فقط میدونم بیمار بعدی همسرمه. من ازون قویترم. خدا رحم کنه

نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : کم آوردم,کم آوردم به انگلیسی,کم آوردم ندیم,کم آوردم زیاد,کم آوردم از ندیم,کم آوردم دیگه,کم آوردم مهدی مقدم,كم اوردم,کم اوردم عشقم,خدایا کم آوردم کمکم کن, نویسنده : animehdovomd بازدید : 147 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 6:36